مناجات محرمی با امام زمان عج الله تعالی فرجه
کــاش تا خیـمۀ سبــزت برسد فــریــادم "من از آن روز که در بند تــوأم آزادم" عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم دل به یک یــوسف گـمـگـشتۀ زیبا دادم باز من مــانــدم و پــروندۀ امـضـا نشده کــاش با یک نـظـر لطف کـنـی دلـشادم شدم آن تیر که در چله ای از وسوسه هاست شده ام صیــد و گـنـاهـان جهـان صیادم عـافـیـت در دل من راه بـصـیرت بسته شد هوس جای تو موعود من و میعـادم در دلــم ذوق گـنـاه و به لبم نام شماست بنده ای بی صفت و هر چه که بـادا بادم تشنۀ روی توأم رفع عطـش می خواهم گـفـتــم از تـشـنـگـی و یاد لبــی افتــادم بعد یک عمر حسین است فقط ذکـر لبم "چه کنم حــرف دگــر یاد نداد استــادم" بُــوَد آیا که دَرِ میــکــده را بـگـشـایـیــد بر من مست که یک نــوکر هیئت زادم نــام تو حــرز نجــات است مبــادا برود در ســرازیــری قبــر اسم شما از یــادم جــان ارباب بیا تــوبــۀ من را بــپــذیــر او که شد گریه کنش نوح و مسیح و آدم |